☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
سخنی با خدای خود [ سه شنبه 90/2/13 ] [ 2:3 صبح ] [ دو دختر ]
... شاید در باورم نمی گنجید که روزی را بدون پدر حس کنم نبودنش را نگفتنش را فریادهای غرور انگیزش راو دلشورهایش رابرای به دریا رفته ها که برای رنگین کردن سفرهای نهار و شام مردمان این شهرو دیار که نه بلکه کل کشور در ان سیاهی دهشتناک با اب سردو متلاطم دریا در نبردن...و باز گوشم به صدای ارام نفسهای ان از دریا برگشته باماهیهای زنده ومرده در دستانش اشنا شد خدا را شکر که بر گشته وباز من پدر دارم...شاید باور نمیکردم که نداشتن پدر فقط برای دیگران است ومن پدر دارم ... نه انگار اینگونه نبود و قرار است من هم نداشته باشم مثل خیلی ها که ندارن اه چقدر سخت بود ان روز برایم تازه فهمیدم چه شد ...اری تازه فهمیدم چه شد... [ سه شنبه 90/2/13 ] [ 2:3 صبح ] [ دو دختر ]
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم... یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم... یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم... یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم صورتم و رو به آسمون می کنم و می گم..........!!!!
[ سه شنبه 90/2/13 ] [ 2:3 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |