☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
پروانه بهداشت مواد غذایی به چه درد میخورد! پروانه ی بهداشتی که وزارت بهداشت میدهد فقط مهر تایید بر تولید بهداشتی این مواد هست نه مهر تایید بر داشتن بهداشت برای سلامت جسمی افراد! باور کنید اگر یک روز نتوانستیم غذا بخوریم گرسنه ماندن بهتر از خوردن فست فودهاست. چند ماه پیش داشتم با یک کارشناس ارشد مواد غذایی صحبت میکردم و کلی سوالات از این دست داشتم که پشت سر هم پرسیدم....بحث تا چیپس رسید....یک جای صحبت ها گفت که سعی کنید چیپس نخورید و اگه میخورید چیپس بدون طعم و ساده مصرف کنید،برای من خیلی تعجب برانگیز بود چون میدونستم چیپس مضر است اما نمیدونستم که چیپس مثلا با طعم فلفل ضررش بیشتر است..ابتدا فکر کردم حتما این طعم دهنده ها غیر بهداشتی هستند اما بعد که صحبت کردند دیدم که بحث یک چیز دیگری است سوسیس کالباس خارجی ها سوسیس کالباس هست! در مورد موادی مانند سوسیس و کالباس که در ابتدا ذکر شد و چرا مصرف اروپا بیشتر است و هیچ ضرری هم ندارد میشه گفت علت این هست که ترکیبات و سوسیس و کالباس خارجی ها 80 درصد گوشت هست درحالی که برای ما 80 درصد چربی و اشغالهای دیگه است...اما باز مهر تایید داریم. مواد غذایی جدید تهاجم فرهنگی و تجاوز فرهنگی دشمن هستند! نوع دیگری از تهاجم فرهنگی در بخش تغذیه هست ،خرید و فروش و تبلیغات چنین مواد غذایی حتی ماکارونی هم نوعی ضد تبلیغ فرهنگی به حساب می اید ، تاریخ ما ایرانی ها فرهنگ ما ایرانی ها همه با غذاهای ناب ایرانی گره خورده اما در چند سال اخیر به دلایل مختلف گرایش مردم به استفاده از این مواد غذایی با ظاهر زیبا در سایه ی تبلیغات گشترده ه بیشتر هم از داخل کشور صورت میگیرد به این مواد اعتبار خاصی بخشیده و باعث شده غذاهای ناب ایرانی کم کم به فراموشی سپرده شود یک خاطره ی بد... در جامعه ای که نمیشود جلوی سیگار و سیگاری ها را گرفت واقعا هیچ قانونی برای مبارزه با مواد غذایی که واقعا برای سلامت مردم خطرهای بسیار زیادی دارد و مثل سیگار و دیگر مواد و یا بیشتر از اونها خطرناک هستند واقعا تا سالهای دور هم نمیشود جلوی تولید این مواد غذایی را بگیرند...بایید خودمان وزارت بهداشت خودمان باشیم. مطالب مرتبط: زولبیا و بامیه نکته:در تاریخ شنبه 6 فروردین 90 این مقاله به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه افزوده شده است. نویسنده:محمود عراقی [ یکشنبه 90/1/7 ] [ 6:10 صبح ] [ دو دختر ]
سلام.... امروز خیلی دلم گرفته بود یعنی هنوزم ادامه داره... یاداون روزی افتادم که وقتی خواهرم از اردوی راهیان نور برگشتن مسموم شده بودنو این دلیلی شد برای اینکه دیگه کسی از خانواده ما جنوب نره.... یاداونروزی که چند وقت بعد خواهرم در اتاقشونوبستنو خاک شلمچه رو گذاشتن جولوشونو هق هق گریه میکردن ،خوب من اون موقع 11سال بیشترنداشتم ولی حال خواهرم انقدر عجیب بود وروضه هایی که میخوندن انقدر سوزناک که من هم تحت تاثیر قرار گرفته بودم وباهم یه هیئت 2نفره وپرشور راه انداخته بودیم.... من اونموقع درک نمیکردم خواهرم کجا قدم گذاشتن و چه خبربوده؟ولی اینو میدونستم که جایی رفتند که جای پای شهدا بوده واین کم دلیلی برای عاشق شدن نبود!!! داستانهایی که تعریف میکردن آدمو مشتاق تر میکرد،اما حیف که.... ! سالها از آن روزها گذشت وما وارد مدرسه علمیه شدیم.ترم2بودیم که مدرسه اعلام کرد:کسانی که علاقه مند به بازدید ازمناطق جنگی هستند برای ثبت نام اقدام کنند.یادمه همه بچه های کلاس ما ثبت نام کردنوبه من هم اسرار میکردن ثبت نام کنم!منم که جواب پدرم ومیدونستم قبول نکردم.زنگ خوردوکلاس شروع شد استادمون که متوجه شدن بیشتر بچه ها ثبت نام کردن گفتن با این حساب کلاس تعطیل میشه... درمنزل نشسته بودیم که داشتم قضیه رو برای مادرم تعریف میکردم ازقضا پدرم هم حضورداشتن؛تعریف کردم تارسید به اونجایی که استادمون گفتن: با این حساب کلاس تعطیل میشه...! در همین موقع بود که پدرم بدون مقدمه گفتن :فقط میری اونجا مواظب خودت باش. خوب برداشت این جمله این بود( میتونی بری ولی من نگرانتم!) من که شوکه شده بودم !تشکر کردم و گفتم اونجاکه خطری نداره.این همه کاروان میرن هیچ اتفاقی نیفتاده وشروع کردم به دلداری! خیلی خوشحال بودم! پولی وکه جمع کرده بودم وبرداشتم و رفتم ثبت نام ! جالب تر اینجا بود که ..... بعضی ازکسانی که قراربود ثبت کنن نتونستن بیان وجالب تر از اون،اینکه کلاس هم برگزارشد وبچه ها هم سرکلاس حضورداشتن! ولی همه این اتفاقات زمانی رخ داد که من ثبت نامم تمام شده بود.دراینجا میشه به این آیه قرآن اشاره کرد که میفرماید:«وماتشاون الا ان یشاءالله رب العالمین» واما امسال.....! مدرسه اعلام کرد:کسانی که علاقه مند به بازدید ازمناطق جنگی هستند برای ثبت نام اقدام کنندویه برگه رومیز گذاشتن که بچه ها اسمشو نو بنویسن! رفتم برگه روبرداشتم که اسمم و بنویسم دیدم یکی اسمم ونوشته ولی نفهمیدم کی؟! این وبه فال نیک گرفتم .ولی چندی نگذشت که اطلاع دادن کنسل شد! حالم خیلی گرفته شد!فالم اشتباه ازآب در اومده بود! تا....دیشب فهمیدم یه کاروان داره میره جنوب ،سفارش کردم اگه کسی نیومد من هستم به من خبر بدید....وبعدش کلی نمازو مناجات ولی ....نشد! دلم گرفته .....جون هرلحظه یاد اروندو دوکوهه وکربلای شلمچه(که جای قدم های امام رضا ست)میفتم.یاد نشستن کنار مرز کربلا ... وای چه روزهایی بود!اون جا به راحتی میشد وجود شهدامونو حس کنیم!صحرای شلمچه بسان صحرای کربلا بود....دیدن بادیده ی سر کافی نیست بلکه باید دیده دل را هم به کار گیری. وبازهم.یاد اون روزی که اتوبوس به اشتباه در جاده کربلا افتاد وای کاش متوجه این امر نمیشد....! واین جاست که باید گفت:یاد باد آن روزگاران یادباد.....! واما...امیدوارم بار سومی هم پیش بیاید وبا این تفاوت که این بار.....اسمم راخط نزنند! التماس دعا یاحق. [ یکشنبه 90/1/7 ] [ 6:10 صبح ] [ دو دختر ]
جیرفت، سرزمین هزار گوهر یا هند ایران
[ یکشنبه 90/1/7 ] [ 6:10 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |